انسان نیک اندیش - انسان قدرتمند - نژاد برتر

نیکی کردن و بدی دیدن شاهوار است.

انسان نیک اندیش - انسان قدرتمند - نژاد برتر

نیکی کردن و بدی دیدن شاهوار است.

زنده باد محمد جابریان

دنبال کردن معاملات عمده سهام یک کار خسته کننده و بی ارزشه،،،تو کشور ما یه ذره ارزش داره چون میتونی ببینی کی داره چی میخره تا حدس بزنی کی از چی حمایت میکنه یا کی فاتحش خوندست.
وقتی بحث خریدهای میلیاردی میشه همه خریداران حقوقی هستند،بانکها،موسسات مالی اعتباری،شرکتهای سرمایه گذاری،بنیادهای اقتصادی و ...
بعضی وقتها تک و توک خریدار حقیقی پیدا میشه،ولی نه تو صنایع مادر و سنگین مثل پتروشیمی یا فولاد،،،تو همین روزها خبری رسید که شاید برای خیلیها هنوز واضح نیست:
""خریدار بلوک فولاد خوزستان یک شخصیت حقیقی است،مبلغ معامله 1364 میلیارد تومان !!!!"
تو روزهای رقابت کمتر کسی فکر میکرد رقیب شرکتهای بزرگی مثل فولاد مبارکه یا سرمایه گذاری معادن و فلزات یک "شخص" باشه تا یک شخصیت حقوقی،آخرمعامله معلوم شد خریدار حقیقیه،وبرعکس خریداران دیگه از فاش شدن اسمش ابایی نداره:محمد جابریان
هرچی هست این آقا تاحالا معروف نبوده،کله گنده بازار هم نبوده (کله گنده به سبک حجره نشینان 15 خرداد)
،منم نمیشناسمش،ولی باریکلا و زنده باد با این کاری که کرد،میگید چرا؟؟؟
این آقا میتونست راحت بره دنبال واردات فولاد با این پولی که داشت،چرا بیاد پولشو صرف تولید کنه؟یا بره تو کار بساز بفروشی،از اون بهتر،بره دبی تو کار ساخت و ساز دلالی،،،اینکه 1364 میلیارد پول به خزانه این کشور ریخته،یک شرکت دولتی رو خریده و به معنای واقعی خصوصی کرده،،،یکم از تفکر این آقا یاد بگیریم،کار ندارم اگه فردا بیان بگن این بابا دزده،هیزه،زنشو فروخته پول جور کرده،دستش با سران قدرت تو یه کاسست،آدم کشته تا این معامله انجام بشه و و و و ،،،حرفهایی که پشت سر تمام نخبگان اقتصادی هست.
چه اشکالی داره ما هم فکر تولید باشیم تا دلالی؟؟؟؟چرا همه میخوان با زمین خریدن پولدار بشن؟خوشم اومد تو مصاحبش گفت به هرعملی که پول دربیاره نمیگن کار.
زنده باد محمد جابریان که چنین ثروتی داره و راحت عنوان میکنه و با پولش خرید میکنه،این دولت باید قدر بدونه،اگه امنیت اقتصادی باشه،اگه رانت نباشه،اگه دخالتهای بیجا نباشه،امثال این آقا زیاده که بیان پولشنو تو صنعت این مملکت سرمایه گذاری کنن تا دلالی و تجارت

نتیجه داستانک

جدا اشتباه خرگوش چه بود؟؟؟؟؟؟
"هیچ"
خرگوش هیچ اشتباهی نکرده بود جز اینکه در دام مرد عادل افتاده بود،چرا که مرد منصف میخواست بدون قبول کردن مسولیت اخلاقی کشتن خرگوش او را بخورد،و به همه بگوید من به او فرصت دادم،ولی خودش برای نجات جان خودش تلاش نکرد.
وقتی این اتفاق رخ نداد و خرگوش مجوز آزادی گرفت مرد عادل باز خود را عادل تر دید که از جان او گذشته و به او فرصت زندگی داده،پس وقتی به کسی زندگی دوباره میدهی حق داری او را مایملک خودت بدونی،پس میتونی بجاش تصمیم بگیری،دیگه آدمهایی که فکر میکنند عادل هستند به اینجا نمیرسند که شرط روز اولشان ظالمانه بوده،و نمیتوانستند کسی را در انتخاب بین مرگ و زندگی قرار دهند.
همه کامنت ها از یک جنس بود،در بطن جامعه ما اینطور جا افتاده است که در مقابل ظالم عادل نما باید ترفند داشت تا رهایی یافت،با اینکه اینطور نیست،از ظلم ظالم مفری نیست،همانطور که تلماک میگوید:"گرفتار ظالم شدن از مرگ تلخ تر است" یا در ادبیات خود داریم:"در کف شیر نر خونخواره ای،غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟"،،،،این طرز فکر از سیاست ماست(یه لحظه نظراتتون رو به جنگ بین آمریکا و ایران منبسط کنید،،، خیلی شبیه هستیم،نه؟)
نتیجه اخلاقی:بهتر است به جای سعی در خشنود کردن خود کامه ها به امید آن که به "قوانین"احترام خواهند گذاشت،از اطاعت آنها سرپیچی کنیم.
البته ایستادگی بر سر اصول به خرگوش کمکی نمیکرد،اما دست کم مرد منصف خواهد دانست که بویی از انصاف نبرده است.
به قول زاپاتا:ترجیح میدهم روی پاهایم بمیرم تا روی زانو زنده باشم.
شب خوش

ظالمان بالفطره

دوستانی که من رو میشناسند میدونند تحملم خیلی زیاده تا بگم به من ظلم شده(بعید میدونم کسی تاحالا این کلمه رو از من شنیده باشه) حالا تصمیم گرفتم از روش قدیمیها استفاده کنم و داستان بنویسم،در کنایه و استعاره از زندگی،دست به قلم بردن برای داستان نوشتن سخت بود،ولی شد ...
******************************************************
یه روز یه مردی بود که در شهر خودشون به عدالت و انصاف معروف بود.
این آقا روزی بیرون شهر قدم میزد،حسابی هم گرسنه بود،یه خرگوش رو اتفاقی گیر میندازه.
خرگوش رو میاره خونه و تصمیم میگیره کبابش کنه بخوره،خرگوش التماس میکنه که تو میتونی بری از فروشگاه شهر گوشت آماده کبابی بخری،چرا میخوای منو بکشی؟تو که به عدالت معروفی،حداقل یه شانس به من بده.
آقای عادل چون به عدالت خودش ایمان داشته قبول میکنه و به خرگوش میگه من یک شانس به تو میدم که اگر بتونی روی دو دست راه بری از کشتن تو منصرف میشم و برای تمرین این کار به تو یک هفته وقت میدم،ولی نمیتونی اینجا رو ترک کنی،باید در اون اتاق دربسته زندگی کنی.
خرگوش قبول میکنه و یک هفته در خانه مرد عادل زندگی میکنه،بعد از یک هفته مرد عادل میاد و خرگوش با دقت و ظرافت شروع میکنه روی دستهایش راه رفتن،مرد عادل بسیار تعجب میکنه و با خوشحالی دست میزنه و به خرگوش میگه که از کشتن او صرفنظر کرده،خرگوش از اینکه تلاشش مثمر ثمر بوده و مرد عادل هم آدم خوبی بوده و سر حرفش مونده بسیار خوشحال میشه،تو حال و هوای خودش مرد عادل میگه :
ولی ... ( این "ولی" ها زندگی همه رو خراب میکنه )
من نمیکشمت،ولی از این خونه هم نیمشه بری،تو همون اتاق زندگی میکنی و من شبها تورو به قهوه خانه شهر میبرم،تو برای مردم روی دست راه میری و مردم برای اینکار به من پول میدهند،من پولدار میشوم و ما کنار هم زندگی خوبی خواهیم داشت،من برای تو بهترین هویجهای شهررا میخرم و زمانیکه خانه بزرگتری خریدیم قول میدهم اتاقی بسیار زیبا برای تو فراهم کنم،و در ضمن هرگز خرگوشی را از صحرا برای خوردن نمیگیرم،چون پول دارم و کباب خرگوش میخرم،،،مرد با خودش فکر کرد که جدا من مرد عادلی هستم،و خوش به حال خرگوش که گیر آدم منصفی چون من افتاد،وفکر کرد که خرگوش چقدر از او متشکر خواهد بود که او را از زندگی در صحرا به همچین امکاناتی رسانده است.
مرد با این افکار به رختخواب رفت،و خرگوش که همه زندگی و آزادی خود را از دست رفته میدید با خود فکر کرد که چه اشتباهی کرده،و کاش روز اول کباب میشد .....
******************************************************
به من بگید اشتباه خرگوش کجا بود تا من هم نظر خودم رو بگم

جای خالی

حتما شما هم در سطح شهر این تابلوی تبلیغاتی را دیده اید
"چکونه میتوان یک ... را دوست داشت؟"
جای خالی را با چی پر میکنید؟؟؟؟
چگونه میتوان یک "جامعه ناعادلانه" را دوست داشت؟
چگونه میتوان یک "انسان دورو" را دوست داشت؟
چگونه میتوان یک "مدیر احمق" را دوست داشت؟
چگونه میتوان یک "زندگی بی انگیزه" را دوست داشت؟
چگونه میتوان یک "شهر با بچه های که گدایی میکنند" را دوست داشت؟
چگونه میتوان یک "کشوری که در آن ظلم جاری است" را دوست داشت؟
.
.
.
.
فکر کنم کسانی که این همه هزینه کردند تا فکر پلید و بیمار خود را به مردم تحمیل کنند باز گول خوردند.
همه جای خالی را با کلماتی اینچنینی پر میکنند.

فرق بین انسان و بشر

یک بحث فلسفی راه بندازم اینجا،فرق بین انسان و بشر
تعریفها رو اول بگم،بشر رو من همون قسمت حیوانی آدم تعریف میکنم،همونی که از 10000 سال پیش بوده و از زندگی بین حیوانها به زندگی حیوانی رسیده.
انسان هم آدم خوبه دیگه،همون چیزی که خیلی ها فکر میکنند باید اینطوری باشه.
فرق بین انسان با آدمی که فقط حیوانه چیه؟چرا ما خودمون رو برتر از بقیه حیوانات میدونیم؟
چون حرف میزنیم؟چون فکر میکنیم؟شاید هم چون ساعت رولکس میبندیم،،،،نه؟؟؟؟
ولی واقعا تنها چیزی که ممیز بین انسان و حیوانه "اختیار" ه،قدرت انتخاب و تصمیم گیری
حیوانات تابع خوی حیوانی خود هستند،هروقت لازم باشه میخوابند،غذا میخورند،جابجا میشوند،فقط انسان دارای قدرت انتخابه
اگر توجه کرده باشید همه مرامها و مسلکها سعی در محدود کردن انسان میکنند،تا اختیار را از انسان بگیرند.
انسان بدون اختیار و قدرت انتخاب با حیوان هیچ تفاوتی ندارد،کمی فکر کنیم،همه خاصیتهای دیگر ما با حیوان مشترک است،جز قدرت انتخاب و اختیار